حسن آقای ما که دو 3 بار مجروح وموجی شد ..وبعد هم ,پارانوئید, ...ومحجور... و خانمش هم باحکم محجوریت, طلاق گرفت و ..نمی دونم تاچند سال از حقوق جانبازیش داره مهریه اش را میگیره ... یکبار که سخت مجروح شده بود ,سراسیمه به یکی از بیمارستانهای شیراز رفتم ...بادکترها دعوام شد ...گفتند برادر! ,اینکه ما ترکشهای داخل شانه و مچ دستش را در نیاوردیم ..به این خاطر هست که در بیمارستان صحرائی, درجبهه در حدود 25 سانتیمتر ..از پشت تا جلوی شکمش را پاره کرده بودند تا یک گلوله را در بیارند و بعد هم با سوزن ونخ دوخته بودند ...چون داروی بیهموشی نبوده !!! زجر ودرد فراوانی کشیده وخیلی هم خون ازش رفته بود بنا براین نشد اون 2 تا ترکش دیگه را در بیاریم ...دیگه این را که گفت خفه شدم ..وفهمیدم مشکل جای دیگه هست فکرمیکنم مستقیم یا غیر مستقیم امثال ما موضوعِ نبودنِ داروی بیهوشی در جبهه را به آیت الله العظمی منتظری اطلاع دادیم وایشان روزهای بعد که محسن رفیقدوست رفته بود خدمتشون کلی به او توپیده بود وجالب است که رفیقدوست مدام به آقا میگفته دروغ به عرض رسوندند!!!بابا اینرا که من خودم تو جریانش بودم. ..
No comments:
Post a Comment