مطالبی چند در باره « وفاق ملی » ـ در پاره پیشنهاد آقای امیر محبیان ـ بنظر من قبل از هر چیز ضروریست تا روشن کرد که منظور از « وفاق ملی » چیست ؟ دکتر محمد معین ، « وفاق » را سازداری ، همراهی ، یکدلی ، سازدارکردن ، همراهی کردن معنی کرده است . اگر توافق داشته باشیم که پسوند « ملی » بمعنی « ملت » میباشد و « ملت » همیشه به کل مردم یک کشور و نه بخشی از آن اطلاق می شود ، پس « وفاق ملی » بمعنی همراهی و یا یکدلی ملت در رابطه با موضوع مشخص سیاسی و یا اجتماعی که برای حفظ موجود یت و یک پارچگی ملت و یا یک پارچگی و تمامیت ارضی کشور ویا ادامه حیات نظام حکومتی حاکم ... ضرورت دارند ، می باشد . در واقع هر زمانی که صحبت از « وفاق ملی » بمیا ن آید ، صرفنظر از اینکه « وفاق ملی » در رابطه با چه مسئله ای سیاسی ، اجتماعی ، ملی ... مطرح باشد ، حتما باید یکدلی و همراهی ملت در باره آن موضوع مشخص که بناست در باره اش به « وفاق ملی » د ست یافت ، مد نظر باشد . « وفاق ملی » را در هیچ کجای جهان نمی توان بر پایه تهدید و ارعاب و سرکوب کسب کرد ، بلکه دست یابی به این مهم همیشه رضای خاطر و تصمیم آزادانه یک یک افراد ملت را طلب میکند. تا کنون واژه « وفاق ملی » در اد بیا ت سیاسی ایران کمتر مورد استفاده قرار می گرفت ، بلکه بیشتر مقوله « تفاهم ملی » بکار برده می شد . بعضی از ایرانیان چنین تصور دارند که منظور از طرح « وفاق ملی » ، بمعنی وحدت با هیئت حاکمه می باشد ، و روی این اصل بمخالفت با این امر بر خاسته اند . بدون اینکه باین موضوع توجه داشته باشند که پس از انقلاب بهمن 57 ، بخش بسیار بزرگی از نیروهای سیاسی ایرانی با حفظ هویت سیاسی خود ، بخاطر همزیستی مسالمت آمیز با نیروهای مخالف خود از جمله نیروهای تشکیل دهنده هیئت حاکمه ، خواستار تحقق حاکمیت قانون در ایران بودند . اتفاقا این هیئت حاکمه جمهوری اسلامی بود که به قلع و قمع و سرکوب نیروهای دگراندیش پرداخت و بهیچوجه حاضر به اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی و قبول « حقوقی » که در قانون اساسی جمهوری اسلامی تحت عنوان « حقوق ملت » ـ هر چند بسیار محدود و ناقص ـ ذکر شده است ، نشد و در واقع سیاست « نفاق ملی » را بجای « وفاق ملی » در دستور کار خود قرارداد . اشتباه خواهد بود اگر « تفاهم ملی » و یا « وفاق ملی » را دارای باری سیاسی برابر با امر « وحدت » و یا « ائتلاف » نیروهای متضاد و مخالف تلقی نمود . « وفاق ملی » و « تفاهم ملی » بهیچوجه به مسئله وحدت و ائتلاف نیروهای سیاسی ، آنهم بخاطر کسب قدرت ـ امری که متاسفانه اکثر گروه ها ، سازمانها و احزاب سیاسی ایران در صدر خواسته های خود قرار داده اند و بیشتر بفکر آنند تا تغییر روابط غیر دمکراتیک حاکم بر جامعه ـ ، ربطی ندارد. اما ، اگر در هر جامعه ای در رابطه با چگونگی تحقق « حقوق ملت » و چگونگی حفظ « منافع و مصالح ملی » و « استقلال و تمامیت ارضی » که در واقع مسائل کلیدی و حیاتی هستند ، بتوان به « وفاق ملی » دست یافت . عناصر، گروهها ، سازمانها و احزاب سیاسی آن جامعه بخاطر پاسخ به مشکلات جامعه و یا تحقق خواستهای گروهی و برنامه های سیاسی و اجتماعی خود به قهر و خشونت کمتر متوسل خواهند شد و بیشتر کوشش خواهند کرد تا مسایل مورد نظر خود را از طریق مبارزات و فعالیتهای مسالمت آمیز و قانونی و در عین حال محترم شمردن حقوق قانونی و هویت سیاسی یک یک افراد ملت و در واقع تمام مخالفین و رقبای سیاسی خود به پیش برند . برای مثا ل دفاع از « استقلال و تمامیت ارضی ایران » ، یک مسئله کلی است که به یک یک انسانهائی که خود را ایرانی می دانند ربط دارد و بخاطر حفظ و دفاع از این امر مهم و حیاتی احتیاج به « وفاق ملی » مابین ایرانیان صرفنظر از وابستگی قومی ، مذهبی مسلکی ، جنسیت ، شغلی و مقام هست . حال اگر عده ای از ایرانیان در جهت عکس این خواست عمل کنند و سیاست اتخاذ شده از سوی آن عده بر خلاف مصالح و منافع ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران باشد ، این عده خود باعث جدائی و فاصله گرفتن از ملت شد اند . | ||||
| ||||
در 10 سال بعد از انقلاب ، هنگامی که در قانون اساسی تجدید نظر شد ، به اختیارات رهبری در اصل 110 باز هم اضافه شد . در اینمورد ، این سئوال مطرح است که اگر نهاد رهبری از حقوق فراقانونی برخور دار بود احتیاج باضافه کردن اختیارات اضافی نداشت . مقامی که بر پایه اصل 107 و 109 همین قانون اساسی جمهوری اسلامی از سوی مجلس خبرگان انتخاب میشود و در واقع این مقام ، مشروعیت خود را از قانون اساسی می گیرد و حتی بر پایه اصل 111 همین قانون اساسی می توان ایشان را از مقامش خلع کرد ـ البته بشرط اینکه امر قانونمداری در ایران جدی تلقی شود و نمایندگان « مجلس خبرگان » نمایندگان واقعی مردم باشند و شورای نگهبان بر مبنی اختیارات غیر قانونی نظارت استصوابی در چگونگی ترکیب نمایندگان دخالت نداشته باشد ـ ، نمی تواند حقوق « فراقانونی » داشته باشد . عملکرد « قوه قضائیه » و یا « شورای نگهبان » نمونه های دیگری از عملکردهای بر خلاف قانون که در خدمت منافع گروهی و علیه منافع و حقوق ملت ایران میباشند ، هست . من در این نوشته به نکاتی در باره « شورای نگهبان » اشاره می کنم . ترکیب کنونی اعضای شورای نگهبان ، با زیر پا گذاشتن قانون ا ساسی جمهوری اسلامی شکل گرفته است . و در واقع تمام تصمیماتی که بعد از این تخلف بزرگ قانونی از سوی آن « شورا » انجام میگیرد ، عملکردهائی غیر قانونی هستند . صرفنظر از اینکه این نهاد ، با اختیارات غیر قانونی « نظارت استصوابی » که برای خود قائل شده است ، شدیدا علیه « حقوق ملت » تا کنون عمل کرده است . شورای نگهبان 12 نفر عضو دارد ، که 6 نفر از اعضا یش مستقیما از سوی مقام رهبر ی و 6 نفر دیگر اعضاء ، طبق قانون اساسی می باید برمبنی پیشنهاد رئیس قوه قضا ئیه ـ که خود وی نیز منتسب مقام رهبری است ـ ، با رأی اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی انتخاب شود . در سال گذشته شاهد این امر بودیم که نمایندگان مجلس به کاندیدای مورد نظر رئیس قوه قضائیه رای ندادند ، با وجود اینکه این کاندیدها مورد تائید مجلس قرار نگرفتند ، و قانونآ حق تصمیم گیری بنام شورای نگهبان را ندارند . ولی ، با صلاحدید « مجمع تشخیص مصلحت نظام » ( که در واقع صحیح تر بود آنرا « مجمع مدافع حقوق جناح تمام خواه و طرفدار ولایت » می نامیدند ) ـ مجمعی که تمام اعضای آن نیز از سوی مقام رهبری انتساب میشوند و قانونآ جنبه مشورتی آن مقام را دارد ـ ، بعنوان عضو شورای نگهبان مشغول بکار شدند . آیا تا زمانیکه چنین شیوه های غیر دمکراتیک و غیر قانونی در دستور کار بخشی از هیئت حاکمه جمهوری اسلامی قرار دارد ـ شیوه عملی که از ارزش و اعتبار رأی ملت و اصل جمهوریت نظام شدیدا کاسته است ـ ، صحبت از « وفاق ملی » ، امر بی ربطی نیست ؟ آقای امیر محبیان و دیگر عناصر و نیروهای طرفدار « وفاق ملی » باید باین مهم توجه کنند که اگر نخواسته باشند از واژه « وفاق ملی » بعنوان یک شعار مرحله ای سوء استفاده کنند و از این طریق قصد اغفا ل یک عده ای ساده اند یش و فرصت طلب را خدای نکرده نداشته باشند . صریحا باید بگویند ، آن بخش از هیئت حاکمه که « حقوق ملت » را پایما ل کرده و می کند ، تا زمانیکه حاضر نشود از « ملت » اعاده حیثیت کرده و « حقوق ملت » را نه در حرف ، بلکه در عمل بپذیرد و مورد احترام قرار دهد . اصولا نمی توان به « وفاق ملی » رسید . چقدر کودن باید بود که اگر نخواست و احتمالا نتوانست درک کرد که ، ملتی که « حکومت قانون » را بجای « حکم حکومتی » به پادشاه قاجار که خود را « سایه خدا » می نامید ، تحمیل کرد . ملتی که محمد علی شاه قاجار را بخاطر قانون شکنی و صدور « حکم حکومتی » از سلطنت خلع کرد ، ملتی که با بپا کردن انقلاب بهمن 1357 محمد رضا شاه پهلوی را از جمله بخاطر قانون شکنی و صادر کردن « فرمان » از مقام سلطنت عزل کرد ، ملتی که با بپا کردن جنبش معروف به « جنبش دوم خرداد 1376 » بر « حاکمیت قانون » تاکید کرد و صریحا به جناحهای تمام خواه هیئت حاکمه و همچنین بجهانیان اعلام کرد که در قرن 21 میلادی ، بیش از 80 در صد مردم ایران با هر گونه نظام استبدادای مخالفند و هیچگونه « شبانی » و « قیمومیت » را نمی پذیرند ، حاضر نشد حد اقل به آن حقوق ناقص که در قانون اساسی تحت نام « حقوق ملت » اورده شده است گردن نهاد . کسب « وفاق ملی » با چنین ملتی بسیار آسان است ، و آن اینکه حاضر شد از تمامیت خواهی چشم پوشید ، برای خود حق ویژه و فراقانونی قایل نشد و به حقوق ملت احترام گذاشت . دکتر منصور بیا ت زاده ـ 19 اردیبهشت 1381 socialistha @ ois-iran.com |
Tuesday, September 13, 2011
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment