Monday, September 19, 2011

افسوس می خورم که مردم ایران، مرده پرستند وهنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند و نمی دانند. البته بعد از ما خواهند فهمید،‌که بوده ایم و چه می خواسته ایم و چه کرده ایم.



هو الحق
افسوس می خورم که مردم ایران، مرده پرستند وهنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند و نمی دانند. البته بعد از ما خواهند فهمید،‌که بوده ایم و چه می خواسته ایم و چه کرده ایم. مردم هم منتظرند، روزگاری را ببینند که از جمعیت ما، اثری به میان نباشد؛ پس از این که، نتایج تلخی از سوء افکار  و انتظار خود را دیدند، آن وقت دو دست ندامت به سر کوفته،‌ قدر و هویت ما را  می فهمند. بلی آقای من، امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می کنند؛ در صورتیکه، هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم ما هرگونه اتهاماتی را که به ما نسبت می دهند، می شنویم و حکمیت آن را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم و عجالتأ، تحت تقدیرات الهی هستیم، تا ببینیم مآل( عاقبت) ما به کجا منتهی خواهد شد.

«‌ قسمتی از نامه میرزا کوچک سردار جنگل خطاب به یکی از دوستان خود میرآقا عربانی که در مورخه شنبه پنجم آبان ماه 1300 خورشیدی به نگارش در امده است. این نامه بیانگر اوج تأثر سردار جنگل از شکست این نهضت و انتساب نسبت های ناروا به اوست.*
علاوه بر آن حالتی را به ما نشان میدهد که امروز آن را به خوبی درک میکنیم.
* این جستار  به استثنای آخرین خط آن عینأ از کتاب رشت در آیینه تاریخ آقای کیوان پندی صفحه 102 برداشت شده است.

1 comment: